سلام
ذهنم مونده بود روی موضوعی و پیداش نمیکردم تا اینکه یهو به یاد اوردم وقتی با هادی صحبت میکردم تا بفهمم مشکل گوشیم از کجاست که روشن نمیشه،از بچگی ی دخترها گفت و من احساس کردم چیزی یادم نیست...
نمیدونم دلیلش اختلاف سن کم اونهاست یا حافظه ی ماهی وار ه من، ولی دلتنگم میکنه وقتی میبینم چقدر قد کشیدن و دیگه بزرگ شدن،اینکه شخصیتشون شکل گرفته و دنبال علایقشون میبرن،اینکه بند ناف عاطفی شون رو مدتهاست پاره کردند و من هنوز نه...
آهنگ
لبخند
زودتر از انتظارم بزرگ شدید...
من تمام لحظه هامو زیسته ام...نه مهد گذاشتمشون و نه خودم مشغول به کار شدم،فقط برای دیدن تمام کودکی شون،اینکه از حافظه ام زود پاک شده تقصیر من نیست به نظرم...
144...برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 74