144

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

سلام

به وقت چهار ماهگی دوقلوها! چهار سالگی محمد! هفت سالگی لبخند و نه سالگی آهنگ.

و البته سی و پنج سالگی من و چهل سالگی تو و دو ماهگی خونه‌ی جدیدی که ساکن شدیم.

هنوز کارتن ادویه‌ها و اسباب بازی ها و کتابها ماندهپرده‌ای نصب نشده و کار هنوز هست، ولی خب زوتین کلی دستمون آمده و همین کلی خوبه.

میام گله کنم از شرایط خجالت میکشم و ساکت میشم...حتی اینجا...

خدایا شکرت

144...
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 11:53

فردا...14فروردین، برای هممون پره از احساسات و نگرانی‌ها و حالهای متناقض اهنگ ناراحته میره مدرسه و البته روزه هم هست، دلش میخواد من ببرمش و امکانش نیست لبخند تکلیفی ننوشته و کمی دلهره داره زود حاضر بودن و ...محمد حتما برای نبودن باباش بیتابی میکنه من نگران رفت و برگشت سامان جان و نبودنش و ناتوانی های خودم و فکر بچه‌ها و اینکه خودم نمیتونم ببرمشون و برم دنبالشون سامان جان نگران همه‌ی اینهایی که من هستم به اضضافه‌ی فشار کاری و سختی جاده و استرس دور بودن و...مامان هم نگران از وضعیت من، نبودن مرد تو خونه و ...اوضاعی ی واقعا، میدونم خدا برای هممون کافی ی میدونم این روزها ماراتن سختی ی ولی با صبر حل میشه انشاالله و میدونم دوباره بعد همه‌ی سختی ها برمیگردیم و میبینیم وسط اغوش خدا بودیم و نمیدونستیم... 144...ادامه مطلب
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 19:52

سلام صد و هشتادمین نوشته...فردا قراره بستری شم و یکشنبه سزارین، به مامان گفتم امروز، نمیخوام کلمه‌ای از واکنشش بگم.حدود یازده شب هم به خواهرا گفتم که فردا میرم بیمارستان، مامان هروت هچخواست خودش بگه جریانو... همه‌چی دعواست و پر از اضطراب چه دفعه‌های قبل که گفتم، چه اینبار که نگفتم، همیشه همین بوده دو ماه ماراتن داریم تا مدرسه‌ی دخترا تموم شه و بعدش میرم شر من کم لابد... خیلی جاها حمایتشون رو داشتم ولی از بعد ازدواج، از بعد اوردن فرزند سوم، از بعد مادرانه، از بعد فوت بابا، دیگه انگار ریسمانی که بوده نیست‌... لااقل من اینطور حس میکنم حس وصله‌ای ناجور حس یکی که سمت خودش حامی نداره ...همه کس من بعد خدا شده سامان، دلم گرمه حضورشه، گرمه بهم همراهیش، گرمه به مواظبم بودنهاش، دوست داشتنهاش...خدا نگهش داره برای ما و بچه‌ها اونقدر فکر وخیال هست تو سرم که ترس از بیمارستان و تنها بودنهاش رفته عقب توکل به خدا امیدوارم همه‌چی به خیرترین حالتش اتفاق بیوفته 144...ادامه مطلب
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 19:52

خدا قطعا کافی است ولی ما نمیتونیم تصمیم درست رو بگیریم، نه خونه‌ای داریم، نه اخلاق درستی، نه کنار همیم، نه خدمتی میکنیم به مادرمون و فقط فکر میکنیم که داریم کاری میکنیم...سرباریم...ماشین رو بفرشیم چی بشه؟ از توش یه پول پیش خونه دربیاد و یه ماشین ده سال کار کرد!؟خونه رو مستاجر مرداد خالی کنه، تا مرداد همینجور رو هوا و هی برو بجنورد و بیا و تهش معلوم نباشه اون پروژه کی تموم شهمنم برنمیام تنهایی از پس بچه‌ها، شیرم کم شه باز یه هزینه‌ی دیگه روی همه‌ی این هزینه‌ها...با بچه‌ها خیییلیییی بدرفتاری می‌کنم، مخصوصا محمد... همش دستم کار اشتباه میکنه...حس نا امنی گرفته...سرم درد میکنه، حس میکنم نمیتونم دیگه... 144...ادامه مطلب
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 19:52

حال خوشی ندارم.دوباره ترس‌ها، از دست دادن‌ها، ترس از بیمارستان، ترس از مرگ، ترس از چطور بچه‌هایم تاب بیاورند بی من... ترس از جدایی بین فرزندانم، ترس از همه چیز...سامان میگه فکر نکن، همه روزی که انتظار نداریم میریم، نمیتونم، تنها که میشم، شب که میشه،...دست خودم نیست انگارگریه‌ام میگیره، میترسممیترسم از اینکه اهنگ تاب نیاره، لبخند منزوی بشه و محمد دیگه شیطنت نکنه....وجودم اروم نمیگیره...میترسم برم دکتر یگه باید بستری شیبچه هام تنها میمونن، مامان اخم میکنه، خواهرهام غر میزنن.همه سرزنشم میکنن...هنوز هیچ کس خبر نداره، بعد غربالگری اول اگر مشکلی نبود اول به بچه ها میگیم و بعد به همه.خبر بارداری چهارمم رو 144...ادامه مطلب
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:28

ساعت سه نیمه شب بعد از مدت‌ها یک فیلم دیدم، ازونا که فقط خودم دوست دارم، تینیجری-هپی اند...(برای بعدا مینویسم، ادج او سونتین)یکشنبه ها میرم زنگ هنر کلاس سوم، دوست دارم...خودم رو در قاب چشم بچه‌ها دوست دارم.ته دلم میگه داری خودت رو حک میکنی برای روزهایی که نباشی..‌‌‌‌‌ . ولی این فکرها رو پس میزنم و میگم من میخوام باشم، من هستم. . . تو یک ماه گذشته خیلی اتفاقات عجیبی افتاد، فهمیدم که بارداریم دوقولو است...و فهمیدیم که هر دو دختر هستند.خب راستش هنوز تو شوک هستیم ته دلم میخواد دکتر اشتباه کرده باشه و یه قل پسر باشه ، چون دلم به تنهایی محمد میسوزه ولی دکتر اشتباه نمیکنه خوشحالم که سالم هستند و جوش اضافه نداریم عنوز لیم انتخاب نکردیم یعنی به توافق نرسیدیم...باید کارهای کتابم رو هم جدی شروع کنم دوست ندارم اینقدر همه چی رو هوا از اینکه خانواده ام محل نمیدن بهم هم خوشم نمیاد، همش حس منفور بودن و وصله‌ی ناحور دارند بهم انگار دلم میخواست مثل قدیم برم جایی که نگاهشون رو نبینم که فقط به دونستن اینکه حالم خوبه و حالشون خوبه راضی باشن من دلم زندگی در روستایی رو می‌خواد که دوره ولی سامان میگه باید بمونیم همینجا، جلوی چشمشون، من حااالم بده از نگاهشون به خودم، هیچوقت دوست داشتنی نبودم براشون، فقط لاله دوستم داشته، اونم شاید دیگه نداشته باشه، از نگاهشون خسته‌ام، از اینکه همش تظاهر کنم مهم نیست برام چی در موردم فکر میکنند خسته‌ام، از اینکه هیچوقت تایید نشدم خسته‌ام...لجم گرفت تا دیروز فلانی رو میگفتن وااای واای حالا چون پاشده رفته فلان کشور عقد کنه دختر قابلی شده...من همیشه در وشمشون بی عرضه بودم حتی وقتی ازدواج کردم، حتی وقتی این همه کاری انجام دادم، حالا هم که تعداد بچه‌هام انگ بزرگشون برای ب 144...ادامه مطلب
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:28

پشت سیستم خونه مشهد-خونه مادریپنجره‌ی اتاق مجردیم روبرومه و برف می‌بارهشهر در دست بچه‌هاست...مامان دوره مهمونی و من برای دل خودم یه گوشه اهنگ و لبخند از اول هفته مدرسه نرفتن چشمشون پخ پخ میده امروزم که تعطیل شده..دارن نینجا بازی میکنن، دیشب تو تونلی که پشت مبل ساختن خوابیدن و حال دلشون خوبهمحمد با گوشی ی من سرگرم شده و هر ازگاهی آب بازیه هاش رو صدا میزنه که اونا هم ببیننو دختهای تو دلی هم در حال چرخش و ورزشباید لباسهای دخترها و محمد رو اماده کنم اخرهفته بریم خرید عید قبل از اینکه خیلی سنگینتر شمجمعه روز مادره و ترافیک کاری تبریک به مامانها و کیک شاید و ...عصر میرم دکتر باید لیست کنم سواهام روهمه چی آرومه فعلاخوبم با اندکی اضطراب گاه و بیگاهبا اعصاب خوردی های صحبت های سر خونه و ساختنشبا سامان جان که دل هر دومون دوری ها رو تاب نمیاره کم‌کمبا همین دیگهالان دقیقا الان خوبم و گریه هامم کردم و ارومم 144...ادامه مطلب
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:28

مشهدم.با لاله اینا اومدم.ساعت ۲ شب و من بیدار.یادم نمیاد ظهر در ذهنم چی نوشتم برای اینجا.اومدم شروع کنم بلکه یادم بیاد...راستی قراره کتاب بنویسم!! جز سامان جان کسی نمیدونه هنوز. استارتش نخورده اخه. در حال تیم‌بندی هستیم.تبدیل شدم به مامانی که دوستش ندارم.زیااادی مامان شدم انگار.رفیق نیستم.همش نگاه والد به کودک.کتاب خوندنم به صفر می‌گراید و این بدترین نقطه‌ی روزهامه.برنامه‌ریزیم بد نیست ولی ساعت کلاس انلاین و تکالیف آهنگ زیاد وقت میگیره و بچه‌ای نیست که تنها انجامش بده.میتونه ولی شدیدا محتاجه همراهی ی منه!!!واقعا؟؟؟خودش که اینطور میگه!تبدیل شده به خانم ببخشید.نگران ه ناراحت شدن و دلخور شدن ه من و باباشه!دوباره مشکل کمبود اعتماد بنفس و عزت نفس و ... عود کرده گویا.حتی وقت نمیشه با مشاور تماس بگیرم.نه که وقتش نباشه، سکوت و تمرکزش پیدا نمیشه.الان فقط لبخند تو حاشیه است انگار.چشمها و دلم میبینه اونو ولی فرصتی برای تنهایی بودنمون نیست.محمد زمانهای خوابش وقت می.گذرونه باهام، بازی و کتاب و ...ولی برای لبخند، تو این بحران ۵سالگی... هیچ...وجود دوست خیلی احساس میشه ولی کرونا و نگرانی‌هاش مانعه.کلاس انلاین هم که... نبودش بهتر از بودنشه.دنیای قشنگی دارند....هر کدومشون در دنیای خاااص ه خودشون به کمال زندگی می‌کنند.دلگیر می‌شن ازم، غذام رو دوست دارند یا دوست ندارند گاهی.تفریحات خانوادگی، شوخی، فیلم، ورزش...و زمزمه‌های امادگی برای ورود عضو جدید.باید فولیک اسید شروع کنم، سبک زندگیم رو متعادل کنم و ازمایش‌های چک‌آپ و دندونپزشکی.لیلی، گوشه‌ای نشسته به تماشاگاهی خنده‌ای بر لبش نقش میبنده و گاهی با غضب نگاهم می‌کنه.از مادریم راضی نیست.میگه کم میذاری، مثل قدیم نیستی.قدیم کتاب و بازی از دستت نمی‌افت 144...ادامه مطلب
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 89 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 21:11

سلام شد ۱۷۰!!شب قدر، احیای بیست و یکم، خونه‌ی مشهد ساعت حوالی ۳ و ۳۵حس و حالم عجیبه، خشمگین بودم از کاربرگ‌هایی که دیده نشد و به یکباره پی بردم خالصا مخلصا نبوده و زیاد سخت گرفتم بر تیم پیاده‌سازی و ...بعد ترس از دست دادن عزیزان توامان با شوق عروسی و هیجان بچه‌ها و اضطراب من در نقش مادر به سبب شلوغی و شیطنت‌ها و ...چشم‌هام می‌سوزه از خواب می‌خوام خلوت کنم ببینم چند چندم با خودم عهدهای سال‌های قبل هیچکدوم پیدا نشدن و اومدم اینجا بنویسم یادم بمونه.امسال سنگینش نمیکنم....فقط مراقبه و حواس جمع شاید گشایش شد و کار کتابم هم سریع‌تر پیش رفت.دیگه چشمهام باز نمیشه از بس میسوزه... 144...ادامه مطلب
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 100 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 21:11

سلام اخرین هفته قبل امتحانات آهنگ، با معلمی که از اول حسم خوب نبود باهاش، با دختری که غیرحضوری ی و بار اموزشش با خودمه، با معلمی که لج کرده و مستمر رو گفته رد نمیکنه، با مادرشوهری که این هفته میزبانشون هستم، با رحمی که خونریزی داره، با لیلی‌ای که میخواد برای چهارمین بار باردار بشه، با مامانی که سه شنبه تولدشه، با غافلگیری‌ای که قراره من هماهنگش کنم، با عروسی‌ای که ۵شنبه‌اش دعوتیم، با جمعه‌ای که راه میوفتیم بیایم مشهد که ده روز بمونیم برای امتحانات، با دختری که یه عالمه درس نخونده و مشق ننوشته داره و کلا درس گریزه، با همسری که از حجم کار زیاد بدخلق شده، با....خوووووب هرچی تو ذهنم وول میخورد لیست کردم دیگه.قطعا بهترینه خودم خواهم بود در این هفته‌ای که آشفته‌بازاری است برای خودش. 144...ادامه مطلب
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 105 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 21:11