135

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دوست داشتم تو این روزهای اخری که به اومدن نی نی مونده یه چی بنویسم.

دیشب تا ده و نیم خونه مامان بودیم و بعدش با هم رفتیم ساندویچ خوردیم و ساعت یازده و نیم رسیدیم خونه و هلو خوردیم و تخت خوابیدیم تا صبح. نگران هستم از اینکه نمیدونم چه اتفاقی قراره بیوفته یا چطور قراره پیش بره اون موقع ولی خب همه ی زندگی و همه ی لحظه ها، ادم باید این حس رو داشته باشه چون هیچوقت هیچ چیز قعطی و ملزم به انجام نیست.

میدونم که خیلی دوستت دارم و میدونم که تو خیلی بیشتر از من نگرانی و استرس داری و میدونم که وقتی من رو تحویل پرستار میدی و خودت مجبوری پشت در اورژانس بمونی چقدر بهت سخت میگذره. از ته قلبم دوست دارم تو هم همراهم باشی و با هم بگذرونیم اون لحظات رو، من خیلی زیاد به دلگرمیت نیاز دارم، مطمئنم تا مدت ها بعد، از تنها بودنمون و فکرها و لحظه هایی که گذشته بهمون حرف میزنیم.

تو برای من فراتر از تمامِ واژه هایی هستی که بلدم.

حضورت، همراهیت، محبتت، نگاهت، ارزشها و باید هات، همه ی "تو" ، چیزی ی که نمیشه توصیفش کرد یا به تصویر کشیدِش...

امیدوارم تا هر لحظه ای که کنارت هستم و افتخارِ همسر بودنت رو دارم بتونم بهترین باشم برات و ارامش بدم بهت...

تا همیشه خداروشکر میکنم به خاطرِ بودنِ تو و بودنِ من با تو.

دوستت دارم سامانم...

144...
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 5:16